خــُدایـآ ...
بـَراے خآمـوشے شـَبــ هـاے انتـِظآرم
فـَقـَط یکـــ [ فـوتــ ] کآفیـωـتــ !
خـآموشـَم کـُטּ ...!
خـَωـتـﮧ ام ...
دیدی تو رو گذاشت و رفت؟
دیدی تو رو دوست نداشت؟
دیدی فقط تو دل تو...
غم هزار سال و گذاشت؟
دیدی بهت وفا نکرد؟
رفتی تو اعتنا نکرد
دیدی چشاتو دوخت و رفت؟
دیدی تو رو فروخت و رفت؟
دیدی دیگه نگات نکرد ؟
خواستی بری صدات نکرد
دیدی جونو فدات نکرد؟
عزیز تو رو صدات نکرد
دیدی دیگه پیداش نشد؟
دیدی دیگه عاشق نشد ؟
دیدی دیگه پیشت نموند؟
گفتش به تو نامهربون
دیدی بعد یه عمر اومد
گفتش برو دیگه نمون؟
دیدی فراموشش شدی؟
یه عمر قربونش شدی...
آره همش بهونه بود مسأله یار دیگر بود
دلت هوایی شده بود کارم از کار گذشته بود
برو با یارت عزیزم ، رها کن این تن منو
الهی صد ساله بشه عشق قشنگت عزیزم
اما یه قول بهم بده یارتو تنها نذاری
که مثل من اسیر بشه آواره از خونه بشه
ما به هم قولی دادیم که قلبامون جدا نشه
از تو دل نمی کنم هر چی میشه بذار بشه
اگه یک روز خواستی گلم یکی رو نفرینش کنی
***بگو که مثل من بشه ، آواره از خونه بشه ، زجر جدایی بکشه
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را:
در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دوستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
همیشه باید کسی باشد
تا بغض هایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد
باید کسی باشد …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …
کسی باشد که اگر بهانهگیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
مدتیــــست دلم شکســــته از همان جای قبلـی … !
کاش میشد آخر اسمــت نقطه گذاشت تا دیگر شــــروع نشوی … !
کاش میشـــــــد فریاد بزنم : “ پایــــــان ”
دلم خیـــــــلی گرفته اســـت …………..
اینجا نمیتـــــوان به کسی نزدیـــــــک شـــــــد …
آدمهـــا از دور دوست داشتــــنی ترنــــد … !
انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را میدهد به یک بی اعتنایی مـزمـن !
دیـــگـر مـهـم نـیـســت : بــــــــــودن یا نـبـــــــــودن ؛ دوست داشـتــن یا نـداشـتـــن
آنـچه اهـمـیـت دارد کــــشــــداری رخـوتـنـاک حسی است که،
دیگر تـو را به واکـنـش نمیکـشانــــد !
در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی و نـگـاه میکـنی و نـگــــــــــاه
…
حواست نبود، که آمدم …
حواست نبود، که ماندم ….
حواسم نبود، که با من نیامدی …
حواسم نبود، که پیشم نماندی …
حواسمان نیست که داریم تبدیل به خاطره میشویم …
چرا هیچ کس حواسش به من نیست …؟
گاه دلتنگ میشوم ٬ دلتنگ تر از همه ی دلتنگ ها
گوشه ای می نشینم و میشمارم حسرتها را
و محاکمه می کنم وجدانم را…
من کدام قلب راشکستم؟
کدام احساس را له کردم؟
کدام خواهش را نشنیدم؟
و به کدام دلتنگی خندیدم؟
که اینچنین دلتنگم
فراموش کردنت کار سختی نیست…
کافیست دراز بکشم…
چشمانم را ببندم…
و برای همیشه بمیرم!!
قرار بود تو بشی سنگ صبورم…
امــــــــــا تــــــــــو سنــــــگ شدی...
ومن هنـــــــــــــــوز صببـــــــــــــــــــورم…
بگذریم عزیزم!
سلام مرا به روز های تعلل ات برسان روی خوش غرورت را ببوس
لج بازی های من هم بلند بلند سلام می رسانند وعده دیدارمان باشد راس ساعت پشیمانی
امروز باورم شد
که تو خسته تر از آن بودی که بفهمی دوست داشتنم را!
از من که گذشت…
اما…
هرجا که هستی
“خسته نباشی”!
آدمی درآغوش خداغمی نداشت
پیش خداحسرت هیچ بیش وکمی نداشت
دل ازخدابریدوبرزمین نشست
صدباردل بست ودلش شکست
به هرطرف نگاه کردراهش بسته بود
یادش آمدیک روزعهدش راباخدا شکسته
بود
شب عروسيه,آخره شبه,خيلي سروصداهست.ميگن عروس رفته تواتاق لباسهاشوعوض کنه هرچي منتظرشدن برنگشته,درراهم قفل کرده.دامادسراسيمه پشت در راه
ميره داره از نگراني وناراحتي ديوونه ميشه.مامان باباي دختره پشت دردادميزنن مريم دخترم دررا بازکن.مريم جان سالمي؟آخرش داماد طاقت نمياره باهر مصيبتي که
شده دروميشکنه وميره تو.مريم نازمامان بابا مثل يه عروسک زيباکف اتاق خوابيده لباس قشنگ عروسيش هم باخون يکي شده.ولي رولباش لبخندبود.همه مات
ومبهوت دارن به اين صحنه نگاه ميکنن وميخندن کنار دست مريم يه کاغذهست که باخون يکي شده.باباي مريم ميره جلو,هنوزم چيزي روکه ميبينه باورش نميشه
بادستاي لرزان کاغذرو برميداره وباز ميکنه وميخونه
......
ادامه داستان درادامه مطلب
کوله بارم بر دوش سفرى مى باید،
سفرى تاته تنهایى محض
هرکجا لرزیدى،از سفر ترسیدى
فقط آهسته بگو: من خدا را دارم
بگین که
عاشقت مرد
دیگه نیاسراغش . . .
تسلیت
قلب
صبورم...
تورا ندارم چون دیگری تورا دارد
اما
نمیدانم این که تورا ندارم سخت تر است...
یا اینکه دیگری تو را دارد....
احمقانه تر از دوست داشتن های یک نفره،
تنهایی های دو نفره است!!!!
قسمت توهمین بوده ...
که برسرت گذشتــــه ...
نکن گلایه ازفلــکـــــــ ...
این کاره سرنوشتــــــه ...
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم
من را به من نبودن محکوم نکن!
من همانم که درگیر عشقش بودی!
یادت نمی آید!؟ من همانم!
حتی اگر این روزها هردویمان بوی بی تفاوتی بدهیم...
با من كه باشي هيچي نميخوام
دنيارو بي تو اصلا نميخوام
وقتي تو هستي
قلبم آروم
زندگي كردن با تو آسونه
بي تو من مردم زندگي سخته
هر كي كه با تو باشه خوشبخته...
گـمان میـکردم قـانع بـاشی
و بـه شـکستـن دلـم اکتـفا کـنی
نه ایـنکه فستـیـوالـی از دروغ به راه بـینـدازی
و در آخـر بـگویـی:
“میـروم تا اذیـت نـشوی بـهتـرین مـن!”
ادمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد،
شوخیه کاغذیه ماست بخند
ادمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا یه سراب بخند
ان خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثله تو تنهاست بخند
ادمک تنها نشین، پرواز کن
عشق را از جهان اغاز کن
ادمک اسمان در بر گیر
مرگ در کمین است،
دفتر عشق را دوباره باز کن
ادمک تنهایی سخته بخدا
دل من میگیره اینجا بخدا
ادمک دلم برات تنگ شده است۰
ادمک قدر تورو دارم بخدا
فکر کن درد تو ارزشمند است۰
فکر کن گریه چه زیباست، بخند
تازه انگار که فرداست ، بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست ، بخند
آدمک نغمه ی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست ، بخند....
از حرفهای پر از طعنه ی بعضی ها.....
خدایا از تو گلایه ای نسیت هیچی واسم کم نزاشتی....
اما این مردم نمیزارند روحیه ام شاد شه وهمه ی اتفاق های بد رو از یاد ببرم.....
واقعا بهم صبر وطاقت دادی ...
خدایا اما حرفهای این مردم وچیکار کنم .....
یعنی کسی وجدان نداره حقیقتا درکم کنه.....
دلم نمیخواد زیاد کسی رو ببینم چون هر دفعه یکی پیدا میشه
که حرفای تلخی بهم بزنه.....
نمیدونم از روی دلسوزیه یا اینکه نمیخوان ....
یادمه یکیشون میگفت دلم میسوزه برات چی میکشی خوبه من پیشت نیستم که حرف کشیدناتو داغونیتوببینم ...
خدایاخیلی خسته ام خیلی.....
بگذریم حرف دلم بود که سنگینی میکرد.این روزها نیز بگذرد.....
من ازتو هیچی نمی خواهم فقط...
فقط به آن لعنتی که عاشقانه دوستت دارد...
بگو حلالم کند...
اگر هنوز شب ها با یاد تو می خوابم...
ديگر او نيست...!
بازگشتي در کار نيست...
يک بار که برود براي همه ي عمر رفته است!
حتي اگر برگردد باز هم ديگر او نيست...!
دلـــــــم مـــــی خــــــواهـــــــد
زنــــــدگــــی ام را موقـــتــــــــ بــدهـــــــم
دســــتـــــ یــــک آدم دیــــگــر
بـگــــــــویــــم تــــو بــــازی کـــــن تــا مـــن برگـــردم
نــســــوزیـــهـا..؟!
چقدر جالب !
تو لحظه های داغونی فقط یه نفر میتونه آرومت کنه
اونم کسیه که داغونت کرده …
یه روزی من بودم نفسش
ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش
رفت سراغ یه نفس تازه !!!
وقتی یه زن سیگار کشی. . .
یعنی دیگه گریه جواب نمیده. . .
و وقتی مردی اشک ریخت بدون. . .
کار از سیگار کشیدن گذشته . . . . . . .
می آیی . . .
عاشق می کنی . . .
محو میشوی . . .
تا فراموشت می کنم ، دوباره می آیی . . .
تازه می کنی خاطراتت را . . .
محو میشوی . . . .
آتش گرفتـــــــــــــــم. . . .
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است
...
نه اینکه می شه باور کرد دوباره آخر جاده است
...
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
...
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
...
خیلی سخته . . .
به خاطر کسی که دوسش داری، همه چیز رو از سر راهت خط بزنی . . . !
بعد بفهمی خودت تو لیستی بودی که اون به خاطر یکی دیگه خطت زده . . . !
گاهی بی صدا نگاهت میکنم …
مرا ببخش برای این نگاه های پنهانی، شاید اگر بغضم فرو نشیند صدایت کنم …
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفند نمی درند
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند…
قـــــــــــــــصه نیــــــــــست ..
حقیـــــــــــــــــــقت است کــه ســـر بـه زانــــــــــــــــــــو گرفـــــته..
و هنـــــــوز بـــــاور نکـــــــــــــــرده …
رفتــــــــــــــنش را…!!!
شب های اینجا آنقدر دلگیر است
که سوت های قطارهای نیمه شب …
هر آدمی را وسوسه می کند که برود
و هیچ وقت باز نگردد …
میپرسم چرا چرا چرا
و صورتم را در دستهایم پنهان میکنم
چرا این دستها
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردنِ صورتم…
به سلامتی تمام دردهایم…..که هیچوقت تنهام نمیذارن
به سلامتی زانوهایم که این روزها خیلی بغلشون میکنم…
به سلامتی اشک هایم که اینروزها جای باران برایم میبارند…
به سلامتی معده ام که روزی یه مشت قرص هضم میکنه…
به سلامتی خودم که هرکی از راه می رسه زخمی میزنه…
منم اصلا به روش نمیارم…
من ناامید نیستم!!!
هر شب پر از امید میخوابم…
هر شب میخوابم به امید اینکه دیگر بیدار نشوم!!!
“تو” جا زدی
“من” جا خوردم
“اون” جا گرفت!
روزهایی که دلم شکسته بود...
یادحرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که می گفت:
پینوکیو! چوبی بمان! آدمها سنگی اند، دنیایشان قشنگ نیست!
آنها که از دور نگاه میڪنند!
می گویند :تو چه کم داری؟ هیچ!!!
و من باران اشڪهایم را در ابر چشمانم پنهان میڪنم
و با لبخند پوچے به نشانه تایید سر تڪان مے دهم …
اما خود میدانم که هر گاه درون خود را میڪاوم
بہ یک غم بزرگ میرسم …
و آن غم نبودن توست!!!
من در ڪنار همه تو را ڪم دارم ……
بعضی ها گریه نمی کنند
اما از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گـــــوشه ی چشمشان به کمیــن نشسته
ابر ها را دیدی؟ دیشب… چه محشر کردند
از چشمانم آموختن
بارش را ….
دلم هوای باران را کرده
دلم می خواهد آسمان هم بگرید
شاید کسی متوجه اشکانم نشود
شاید کسی نپرسد از دلیل گریه ام
فریاد بزرگی در سینه ام حبس شده
فریادی از نامردمی ها….
چه خوش باور بودم…! گمان می کردم …
فصل درد ها رو به پایان است …
و خوشبختی همین نزدیکیست!
افسوس…
شادی هایم بی دوامند!
تعداد صفحات : 3
آدمی درآغوش خداغمی نداشت پیش خداحسرت هیچ بیش وکمی نداشت دل ازخدابریدوبرزمین نشست صدباردل بست ودلش شکست به هرطرف نگاه کردراهش بسته بود یادش آمدیک روزعهدش راباخدا شکسته بود